English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3427 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water signs U علائمآبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
V-signs U علامت پیروزی
plus signs U که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
other signs U دیگرعلائم
plus signs U علامت جمع
plus signs U علامت بعلاوه
plus signs U علامت باضافه
plus signs U علامت چاپ شده یا نوشته شده
identification signs U علائم تشخیص
call signs U معرف
call signs U معرف رادیویی
minus signs U برای تفریق یا مقدار منفی
Road signs U علائم راهنمایی و رانندگی جاده
minus signs U علامت چاپ شده یا نوشته شده
minus signs U منفی
unlike signs U علامتهای متفاوت
minus signs U علامت منها
hazard signs U علایم امکان تولیدخطر
hazard signs U علایم خطر
hand signs U علامتهای با دست
signs of the zodiac U صورتهای منطقه البروج برجهای دوازده گانه
indication signs U علائم راهنمائی
regulatory signs U علایم نشان دهنده مقررات جاده ها
air signs U اثراتهوا
hazard signs U علائم خطر
earth signs U علائمکرهخاکی
fire signs U علائمآتش
indication signs U علایم راهنمایی
informative signs U علایم اخباری
Follow signs for York. به علائم شهر یورک توجه کنید.
Follow signs for York. به تابلوهای شهر یورک توجه کنید.
major international road signs U عمدهترینعلائمجهانیجاده
major North American road signs U عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
by water U از راه رودخانه
by water U از راه دریا
on the water U در کشتی
by water U با کشتی
mean water U میان اب
water course U حق الشرب
water way U مسیل
water down <idiom> U ضعیف شدن
of the first water U بهترین
She let the water out . U آب را ول کرد
water course U حق المجری
water way U راه ابی
water آب
water course U مجرای اب
water still U دستگاه تقطیر اب
above water <adj.> U شناور
to water something U آب دادن [گیاه]
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
water U اب دادن
water U اب
water U مایع
water U ابگونه
first water U بالاترین مقام
water U پیشاب
above water <adj.> U روی آب
to water U آب ریختن
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to water U آب دادن
first water U درجه اول
water way U ابراهه
f.water U عرق رازیانه
water gauge U اب پیم
water heater U ابگرم کن
water heater U فرف ابگرم کن
water jacket U ابدان
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hardening U سختگردانی با اب
water gauge U اندازه اب نما
water pressure U فشار اب
water polo U بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water polo U واترپولو
water polo U واترپلو
water polo U بازی فوتبال ابی
water pollution U الودگی اب
water point U نقطه تقسیم اب
water glass U شیشه محلول
water glass U اب شیشه
water mill U اسیاب
water glass U لیوان اب
water glass U شیشه مایع
water guage U فشار سنج اب
water hammer U ضربت قوج
water hammer U ضربت قوچ
water gas U گاز اب
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water line U خط ابخور ناو
water pipe U لوله اب
water pepper U فلفل ابی
water pepper U زنجبیل سگ
water logging U ابسیری
water loss U ابکاهی
water lowering U زهکشی
water melon U هندوانه
water meter U کنتور اب
water meter U اب سنج
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water nymph U الهه دریایی
water nymph U حوری دریایی
water lily U نیلوفر ابی
water pipe U تنبوشه
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water hole U چاله اب
water hyacinth U سنبل ابی
water pipe U لوله مخصوص لوله کشی اب
water hyacinth U وردالنیل
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U صندوق اب
water jump U مانع ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level U سطح اب
water moccasin U مار سمی ابزی جنوب امریکا
water mill U اسیاب ابی
water front U جبهه رطوبتی
swimming with water U غرق اب
waste water U فاضلاب
swimming with water U پرازاب
water aspirator U خرطوم ابی
water bag U کیسه اب
water bailiff U میراب
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance U بیلان اب
water bearer U دلو
water bearer U ساکب الماء
water bearer U ریزنده اب ابریز
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed U تشک ابی
wade into the water U راه رفتن در اب
voidance water U زیر اب
voidance water U منجلاب
table water U سفره اب زیر زمینی
tap water U اب شیر
water paint U رنگ لعابی
the water was overknee U اب از زانو میگذشت
to drink water U اب خوردن
to drink water U اب اشامیدن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
to splash into water U به اب زدن
unavailable water U رطوبت غیر قابل استفاده
underground water U اب زیرزمینی
underground water U اب درون زمین
undermining by water U اب شستگی
undermining by water U اب رفتگی کف
up to the middle in water U تا کمر در اب
water bonded U اب بند شده
water boy U بچه سقا
water boy U سقا
water damage U خسارت اب دیدگی
water displacement U زهکشی کردن
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal U فاضلاب
water disposal U اگوکشی
water disposal U ساختن اگو
water dog U سگ ابی
water dog U شناگر ماهر
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver U مقنی
water fast U رنگ نرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U پارچه شورنرو
water filter U صافی اب
water fowl U مرغ ابی
water cure U علاج بااب معالجه بااب
water cure U اب درمان
water cress U شاهی اتی
water canteen U قمقمه
water car U ارابه اب فروشان
water car U ارابه اب پاش
water carriage U حمل از راه اب
water carrier U دلو
water circulation U گردش اب
water coiour U ابرنگ
water colour U ابرنگ
water colour U رنگاب
water colour U نقاشی ابرنگی
water container U فرف اب
water content U درصد رطوبت
water cooling U خنک کنندگی اب
water cooling U خنک کردن بااب
water buffalo U گاو میش اهلی شده اسیایی
water fowl U پرنده ابی
water proof U دافع اب
water hose U شلنگآب
water under the bridge <idiom> U همه چیز عوض شده
in hot water <idiom> U در دردسر
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> U آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light . <proverb> U آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live . <proverb> U تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water U آب آشامیدنی
Is there drinking water? U آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water U آب گرم نیست.
some hot water U مقداری آب گرم
some cold water U مقداری آب سرد
mineral water U آب معدنی
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
1sediment-water interface
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com